-
سرخوشِ افسرده..
یکشنبه 8 آبان 1401 21:11
مانیاک دپرسیو شدم .. یه وقت سرخوشم یه وقت دپرس. غرق رویا میشم یادم میره دور و برم چه خبره سر خوش میشم... یه موزیک شاد میذارم ،میرقصم، پوستمو اسکراب میکنم، ماسک میزنم، دوش میگیرم، لباس خوشکل میپوشم ،عطر میزنم، موهامو فر میکنم ،رژ قرمز میزنم.. بعد یادم میاد چه خبره.. صدای اون پسر دانشجو توی گوشم میپیچه که میگه بچه ها...
-
این روزا
پنجشنبه 5 آبان 1401 22:54
خبر اینکه شهرمون تگزاس شده وای از دل تنگش. همون قضیه ی دردناک گل به خودی.. همش به این فکر میکنم که با اینهمه جنایت چجوری شبا سرشونو روی بالش میذارن؟ واقعا میترسم از خونه بیرون برم. مخصوصا مسیر شلوغ آموزشگاه. آخ تمرینم نکردم دوباره . نشستم پای قطعه ی جدید. ولی حسش نیس.جلسه ی قبلی هم تمرینم کم بود و جلوی استاد خجالت...
-
کفگیر، ته دیگ
جمعه 29 مهر 1401 14:49
تصمیم گرفتم یه کار پر خرج واسه خودم بکنم که حالم خوب بشه.. حالم خیلی خوب شد ولی جیبم خالی شد .. اونقدری که میخواستم این ماه لیزر نرم ولی د میگه حیفه این همه سر وقت رفتی و حالا فاصله بیفته.. کادوی تولد د و ن رو هم باید بخرم. به داداشم باید پول بدم. این بار فقط میتونم از کلاس یوگام بگذرم. و خودم چیزایی که بلدم تمرین...
-
طلسم
یکشنبه 24 مهر 1401 22:39
میدونی به چی فک میکنم؟ به اینکه تو این سه سال بعد از رد کردن شین تمام خواستگارام به نحوی ناپدید شدن! حتی با اینکه اولش خیلی مشتاق و پیگیر بودن.. یه کم عجیبه.. حقیقتش خیلی تاثیر منفی تو روحیه م میذاره این قضیه.. میان با کلی ذوق بعد پیداشون نمیشه.. تا قبل از سال ۹۸ اصلا همچین چیزی پیش نمیومد.. همیشه خودم نه میگفتم.....
-
قهرم
یکشنبه 24 مهر 1401 21:37
دروغ چرا؟ حالم خوب نیست.. نه صرفا به خاطر ممد.. اون یه تلنگر بود تا این غم درونی خودشو نشون بده.. تو این چند روز تنها نقطه ی مثبت دیدن دخترکوچولوی ک بود که به شدت باهام اخت شد و وقتی رفتم پشت سرم گریه کرد.. دیشب آوردش تو دورهمی خدافظی با خ. با اینکه حوصله ی جمع رو نداشتم رفتم. واسه خوشحالیه خ. شام ساندویچ فلافل و حلیم...
-
ممد برگرد
شنبه 23 مهر 1401 11:19
یه چیزی بگم؟ من ته دلم از پسره خوشم اومده بود. اونم از حرفاش و نگاهش معلوم بود ازم خوشش اومده. ولی اون مشخصا پیش سواد و موقعیت اجتماعی من کم آورده بود منم پیش موقعیت مالیش.. ولی من آخرش مثه بز رفتم اسنپ گرفتم و خدافظی و زرتی به واسطه مون گفتم جوابم منفیه. خیلی پیش داوری کردم.. حتی توی پستای قبلی در موردش اغراق کردم....
-
نیاز به تنهایی
جمعه 22 مهر 1401 20:16
وقتی حوصله ندارم بابا ازم میخواد براش شربت درست کنم، خواهرم میخواد یه چیزی توی گوشیش بهم نشون بده، مامانم هی سوالای تکراری میپرسه.. اگه جواب ندم هی میگن چته حرف بزن.. من فداشونم ..من قربونشون .. ولی حالا دوس دارم کاری بهم نداشته باشن.. دوس دارم به حال خودم رها بشم.. بدون هیچ توضیحی.. این روزا به چیزایی فکرمیکنم که هیچ...
-
ای دل ز عبیر عشق کم گوی..
چهارشنبه 20 مهر 1401 20:03
کلافه م.. حالم از دیشب بهتره ولی هنوز خوب نیستم.. ف.ی.ل.ت.ر شکنم دیگه وصل نمیشه.. نه واتساپی نه اینستایی.. یه کم ساز زدم و بعد روی تخت دراز کشیدم.. چند ساعتی هست که توی همین حالتم و دست و دلم به کاری نمیره.. یه جمله از پسره مدام توی مغزم پلی میشه که چطور تا حالا دوست پسر نداشتی.. چیکار میکردی تا حالا؟ این حرف انگار...
-
اولین و آخرین دیدار
سهشنبه 19 مهر 1401 22:51
یه آرایش ملیح کردم.. کت سفید و شال و سبزمو پوشیدم.. دوس نداشتم از جلوی آینه کنار برم.. ف نگام میکرد میگفت تو یه نگاه دلشو میبری.. سر ساعت رسیدم.. جلوی هتل ش منتظرم وایساده بود.. خیلی بهتر از عکسش بود.. جذاب و جنتلمن و خوشتیپ و خوش استایل.. تو یه نگاه عالی بود.. نشستیم توی کافه .. شروع کردیم به صحبت.. سوال اولش چی...
-
قرار
شنبه 16 مهر 1401 18:34
خدیجه خانم قرار این هفته رو داره تنظیم میکنه.. فردا یا سه شنبه که عصر آزادم.. فقط من و پسره. اینجوری از خیلی جهات بهتره .. بهتر میتونیم صحبت کنیم.. ولی استرس گرفتم. اصلا بهش فک میکنم حس دایاریا بهم دست میده. اخیرا یه قرار ملاقات داشتم که پسره با کل خانواده ش اومده بود تو پارک! و دیگه پیداشونم نشد. این خدیجه خانم هم...
-
صبح میشه این شب؟
جمعه 15 مهر 1401 20:25
یه لحظه یادم افتاد به اون زمانایی که اس ام اس انگلیسی نمیفرستادیم چون هزینه ش بیشتر بود یه بارم وقتی یه بحث اس ام اسی داشتم با پسری که خیلی دوستم داشت شارژم تموم شد و سیل پیامهای اون جاری بود و آخرش به این ختم شد که خوش به حالت راحت خوابیدی ولی من از فکرت تا صبح بیدارم. و من خیره به گوشی و توی فکر. فرداش هم بهش نگفتم...
-
اسنپ
چهارشنبه 13 مهر 1401 18:30
از آدمایی که تو ماشین هی موزیکو عوض میکنن بدممیاد.. خب لعنتی بذار یکیشون بخونه . حیف دوس ندارم وقتی تنهام با راننده اسنپ حرف بزنم وگرنه نظرمو میگفتم
-
اتاق ۴
سهشنبه 12 مهر 1401 09:29
یکی از شرم آورترین لحظات کاریم رو پشت سر گذاشتم. در اتاقو باز کردم مریض آقا اکسپوز بود. قبلا هم برام پیش اومده بود ببینم ولی در سکوت صحنه رو ترک میکردم و به روی خودم نمی آوردم. این دفعه جیغ کشیدم و در اتاقو ول کردم و دویدم. صدای خنده ی آقایون بلند شد. من دیگه نمیتونم به اون اتاق سر بزنم . به ف گفتم تو برو ریلیو ج. من...
-
خوابگاه
دوشنبه 11 مهر 1401 21:43
امروز لانگ بودم با یه پد! اونم مشبک.من هیچوقت از این کوفتی نمیخریدم ایندفعه اشتباهی خریدم و صبح مجبوری همینو استفاده کردم رفتم شیفت.. و با همون یدونه و بلیدینگ شدید و آسیب پوستی و نشتی به لباس برگشتم خوابگاه. س منتظرم بود بیام با هم موکتا رو جمع کنیم بدیم بشورن. م و ف بقیه جاها رو شستن فقط سرویس بهداشتی مونده....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مهر 1401 20:40
دلم میخواس خفه ش کنم.. خنده های زورکی و احمقانه. ازشون بدم میاد ک فکر میکنن خیلی زرنگن انگار من نوکر باباشونم
-
زندگیم
دوشنبه 11 مهر 1401 17:59
من باید وقت بیشتری برای زندگیم بذارم.. باید بیشتر ساز بزنم، تابلو درست کنم، آشپزی کنم، ورزش کنم، کتاب بخونم، یه رقص جدید یاد بگیرم، زبانمو تقویت کنم. ولی به شکل عجیبی تمایل به سکون پیدا کردم. صبح ها بدون انگیزه سر کار میرم و وقتی برمیگردم دوست ندارم کاری انجام بدم. خیلی کارها از دستم برمیاد ولی نشستم و نظاره گر گذر...
-
آرامش
یکشنبه 10 مهر 1401 12:17
گاهی هم برای آرامش خودم ،حرف مردم رو مثل موهام میندازم پشت گوشم. من بیدار شدم ولی میم هنوز خوابه.. خروپفاشو کرد.. این وسط نوازندگی هم کرد و من که از شیفت شب بیخوابی اومدم حالا بیدار و سرحالم. البته سرحال که نمیشه گفت.. چون منسم شروع شده و درد امونمو بریده و دارم مقاومت میکنم که فعلا مسکن نخورم. رفتم سوپر مارکت محل پد...
-
میم دوست نداشتنی
یکشنبه 10 مهر 1401 09:06
هیچ وقت از میم خوشم نیومد. چون پررو ، لوس و زبون دراز و پرتوقعه، آداب زندگی جمعی بلد نیس، دمپاییاش خیلی صدا میده، بوی عرق میده اغلب، خروپف هم میکنه. وقتی داشتم شیفتو تحویل میدادم ف گفت از قبل بهت میگم که شوکه نشی. میم اومده خوابگاهمون و کنار تخت تو خوابیده و مثل یه تراکتور صدا میده. من واقعا نیاز به استراحت داشتم. کاش...
-
قیافه ی بابام
شنبه 9 مهر 1401 20:44
من نیاز به خاک تیمم داشتم..واسه این چله ای که شروع کردم حتما باید وضو داشت و تو دوران پریودی باید تیمم بدل از غسل و وضو گرفت.. دیدم خاک تمیز نداریم یدونه از مهرای شکسته رو برداشتم که پودرش کنم.. گذاشتمش لای جانماز و کف زمین و با گوشت کوب میکوبیدمش.. بابام اومد گفت چیکار میکنی؟ خیلی عادی جانمازو باز کردم گفتم دارم مُهر...
-
مهاجرت
جمعه 8 مهر 1401 20:58
نمیدونم چرا بابای من نسبت به واژه ی مهاجرت انقدر گارد داره؟ ما اینجا واقعا آینده ای نداریم.. میدونم سختترین تصمیمی زندگیم خواهد بود ولی برای رسیدن به آرزوهام مجبورم سختیهاشو به جون بخرم.. میگه اونجا اکه یه روز کار نکنی هیچی نداری.. گفتم خب اینجا هم کار میکنیم و هیچی نداریم.. من الان تو کف یه سفر دوستانه م که پولش جور...
-
دوباره
پنجشنبه 7 مهر 1401 18:11
بعد از دو هفته دوباره به تمرینات ورزشیم برگشتم.. چقدرحالم بهتر شد. از روز اربعین تا حالا ورزش نکرده بودم داشت از خودم بدم میومد تغذیمم که مدت زیادیه افتضاح بود ولی حالا دارم اصلاحش میکنم این یعنی هنوز امید به زندگی دارم البته از اطرافیانم هم تاثیر میگیرم د و ن و ف اصلاح تغذیه و ورزش جزو روتینشون شده. مخصوصا ف. خیلی از...
-
کوفت
چهارشنبه 6 مهر 1401 20:54
بارها به مامانم گفتم منو واسه ناهار و شام صدا نزن.. خودم بعد میام یه چیزی میخورم.. من نمیتونم سر سفره بشینم وقتی بابام انقدر پر سر و صدا غذا میخوره.. من به ملچ ملوچ خیلی حساسم.. اصن قاطی میکنم.. هی زیر لب غر زدم گفت دندونام کُنده نمیتونم درست بجوم.. دلم میسوزه براش ولی خب منم دست خودم نیس.. این غذا کوفتم شد اصن.....
-
کابوس
چهارشنبه 6 مهر 1401 20:11
زندگیمون شبیه کابوس شده.. کی فکرشو میکردم جوونیم تو کرونا و جنگ بگذره؟ از اونجایی که گریه کردن توی جمع برام سخته بغضامو فروخوردم و حالا احساس سفتی توی گردنم دارم.. تقاص خون این بچه ها رو کی پس میده؟ من عرضه ی جنگیدن ندارم.. فقط دعا میکنم براشون.. امروز هم روز مناسبی برای شروع ختم و چله هست.. به نیتشون یه ختم...
-
نیرو محرکه
سهشنبه 5 مهر 1401 22:24
من همیشه واسه شروع، آدم تنبل با ارده ای ضعیف بودم این روزا بی انگیزه هم شدم دست و دلم به کاری نمیره با اینکه یه عالمه کار نیمه تموم دارم یه عالمه استعداد کلی انرژی فقط یه نیرومحرکه لازم دارم
-
بیرحمانه
دوشنبه 4 مهر 1401 23:04
تازه تونستم اینستا روباز کنم بعداز چند روز اونم با سگ شکن همش ویدیو های که نوشته حاوی تصاویر آزار دهنده.. سوختم با دیدنشون سوختم.. چطور میتونن دست رو یه دختر بلند کنن که برای گرفتن حقش ایستاده.. چطور شب راحت سر روی بالش میذارن.. پس کو عدالت خدا پس کو کارما اشکهام بند نمیان....
-
خدایا کجایی پس؟
دوشنبه 4 مهر 1401 21:35
آستانه تحملم خیلی پایین اومده.. نشستم یه دل سیر گریه کردم.. بعد یادم افتاد که حتی دستمالم ندارم که باهاش دماغمو بگیرم بیشتر غصم شد.. وسایلمو تا حدودیشو آوردم خوابگاه بغلی.. مثل آواره هام.. اینجا هم هیشکی نیس همه رفتن خونه هاشون.. فضا دلگیره شدیدا.. همه جا دلگیره.. حال این روزای شهرم خوب نیس. خبر فوت دختر و پسرای کم...
-
بدبختی جدید
دوشنبه 4 مهر 1401 18:14
بدبختی جدید هم اینکه هم توی خوابگاه موش داریم هم محل کار. یه جوری جیغ کشیدم که از یکی پشت در گفت چی شده؟ اوضاع لجن در لجنه. جوونیم داره تو این کثافت خونه تو این بیداد و ظلم تو این بی پولی میگذره همه چیز غم انگیز و کثیفه دلمون به چی خوش باشه
-
خرابشده
دوشنبه 4 مهر 1401 18:09
وااای خدایا حتی گوگلم باز نمیشه کره ی شمالی هم انقد فلک زده نیستن ک ما هستیم یدونه سگ شکن امروز گرفتم از یکی دوبار وصل شد بعد قطع شد. یه روزی از این خرابشده میرم و اینا خاطرات مزخرفی میشن ک بدست فراموشی میسپرمشون.
-
شبهای طولانی
یکشنبه 3 مهر 1401 21:16
همه کارامو کردم.. خرید کردم.. میوه و سبزیجاتو شستم.. سالاد واسه ناهار فردام درست کردم.. صبحونه آماده کردم.. میانوعده هم گذاشتم حتی.. لباسامو شستم.. دوش گرفتم.. یه دستی به ابروهام کشیدم.. درس جدیدمو تمرین کردم.. هنوز ساعت ۹ هس..
-
تنهایی
یکشنبه 3 مهر 1401 11:15
بازم یه آشوب دیگه و قطعی اینترنت و .. البته الان سایتای داخلی باز میشن به جز بلاگفا.. و من دوباره مسیرم به اینجا خورد.. شانسی یوزر و پسورد زدم درست بود.. داشتم میترکیدم از حرف نزدن.. خدا رو شکر اینجا هس.. حرف زدن تو وبلاگ آرومم میکنه.. چون همیشه یه عالمه حرف برای گفتن دارم ولی اغلب مخاطبی ندارم.. چون حس میکنم برای...