سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

خواب توی اسنپ

حتی اگه شیفت خلوت و آرومی باشه بااازم بعد از شیفت مثل جنازه م.. نمیدونم چرا؟! 

اسنپ گرفتم برم خونه.. دو دقیقه از حرکت نگذشته بود که بیهوش شدم.. یه جا بیدار شدم و دیدم دهنم بازه و مقنعه م دراومده .. 

خودمو جمع کردم راننده داشت تو آینه نگام میکرد و میخندید..

گفت شیفت بودی؟

یه سر تکون دادم که آره..

گفت منم قبلا تو درمانگاه کار میکردم .. میدونم الان چه حالی داری..

راااحت باش من آروم‌ میرم بگیر بخواب.. :)))

کاش میتونستم جلوی خودمو بگیرم انقدر تو این اسنپا نخوابم.. 

 

+ انقدر مردم افسرده و غمگین و حسود شدن  که بهتره لحظات خوشتو مخفی کنی و بروز ندی چون کسی با دیدن و شنیدنشون خوشحال نمیشه فقط آه حسرته و جمله ی منفی و مزخرف "خوش به حالت"



نظرات 2 + ارسال نظر
بانوی کویر پنج‌شنبه 4 خرداد 1402 ساعت 21:21 https://banooyekavir.blogsky.com/

باز خدا رو شکر آقای موجهی بوده راننده اسنپ

خداقوت ندا جان
واقعاً درک میکنم لهیده بودن بعد از یه روز کاری یعنی چه

آره آدم خوبی بود..
ممنون عزیزم

خانوم ف پنج‌شنبه 4 خرداد 1402 ساعت 18:34 http://Khanomef.blogsky.com

یه روز خدای نکرده ندزدنت این اسنپی ها

مامانمم همیشه بهم‌ میگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد