هومونام به شکل محسوسی بهم ریخته.. این ماه پی ام اس بدی رو تجربه کردم..
تو همین یک هفته با سه نفر بحث جدی داشتم..
گریه های بی دلیل..
و احساس تنهایی و خلا ، با اینکه دوستام و خانوادم اصلا تنهام نذاشتن..
دیشب هم وسط جشن تولد ف وقتی داشتیم با هم میرقصیدیم حس کردم تمام انرژیم رفت..
سعی میکردم نشون ندم، چون نمیخواستم شب زیبای ف به خاطر من خراب بشه.. ولی خب فهمیدن..
خصوصا سین که خیلی تلاش میکرد حالمو خوب کنه..
از این حالتای عجیب که دست خودم نیس بدم میاد..
+ف قبلا از جانب من احساس خطر میکرد و نگران بود دل سین رو ببرم.. من ولی اونقدر محتاط رفتار کردم و فاصلمو حفظ کردم که حالا خیالش راحت شده..
+ قبلا وقتی یه زوج خوشحال و رومانتیک میدیدم حسودیم میشد حالا اما عمیقا خوشحال میشم براشون.. خیلی خوبه که به این درجه رسیدم..
+ کلاس موسیقی و مزو رو کنسل کردم و پولشو واسه سفر نگه داشتم.. راضیم از این کار