سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

مغز فندقی

امروز یه نفر تو اتاق عمل ناراحتم کرد..

ولی گذاشتم پای استرسش و شرایط بدی که داشت ..

بعد اون ابله اومد توی جمع بلند گفت از فلان حرفم ناراحت شدی؟

خب یکی نیس بهش بگه مغز فندقی میخوای عذرخواهی کنی چرا دوباره اون حرف احمقانه تو تکرار میکنی؟! 

مثل این می مونه که به یه نفر بگی چقدر تو زشتی بعد بیای توی جمع بلند بهش بگی ناراحت شدی که گفتم تو چقدر زشتی؟ 

خب اینجوری که بدترش میکنی..

خلاصه که با وحود ناراحتی سکوت کردم و خودمو بی تفاوت نشون دادم ..

بعد جیمی اومد پیشم و گفت فهمیدم ناراحت شدی و خودتو کنترل کردی حق داشتی.. حتی من درموردت باهاش صحبت کردم و گفتم که چقدر کارش زشت بوده..

جیمی خیلی از اون مغز فندقی کوچیکتره  ولی خیلی بیشتر میفهمه..

واقعا به سن نیس، به موقعیت اجتماعی نیس، به سواد نیس..

بعضیا رو جون به جونشون کنی بیشعورن و از بیشعوریشون مطلع نیستن



نظرات 2 + ارسال نظر
بانوی کویر شنبه 10 تیر 1402 ساعت 21:10 https://banooyekavir.blogsky.com/

خو از مغز فندقی نمیشه انتظار داشت ندا جانم
اینا رو دایورت کن به اندام تحتانی اسب اسکندر

خانوم ف سه‌شنبه 6 تیر 1402 ساعت 11:12

بهش میگفتی تو در حدی نیستی که ازت ناراحت بشم گوزو

دقیقا
عاشق جمله تم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد