سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

اعزام

موقع جابجایی مریض پشت دستم خورد به باسن راننده آمبولانس :////

حرفی ندارم ..

فقط دچار خنده های هیستریک شدم..


نظرات 3 + ارسال نظر
سید حمید حوائجی یکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت 00:24

ای خدااا

بانوی کویر پنج‌شنبه 12 مرداد 1402 ساعت 12:53 https://banooyekavir.blogsky.com/

خانوم ف یکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت 00:36 https://khanomef.blogsky.com/

حالا باسن بوده چه عیب داره
به جلوش که نخورده


آخه بهم گفت نمیخواد کمک کنی ولی من اصرااار که میخوام کمک کنم.. ‌زدم تو باسنش و رفتم‌ کنار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد