نمیدونم علتش چیه اما من هر کاری رو به سختی انجام میدم..
هرکاری که نیاز باشه به خاطرش از جام بلند بشم..
برای یه مسواک زدن یه جنگ درونی راه میفته که پاشو وگرنه دندونات زرد و خراب میشن ..
دقیقا واسه هر کاری باید با نفسم بجنگم و عواقب انجامندادن اون کارو به خودم یادآوری کنم ..
نهایتا به هر سختی همه رو انجام میدم..
چون عذاب وجدان راحتم نمیذاره..
ولی ..
دلم یه انگیزه ی قوی میخواد برای کار کردن، به خود رسیدن و شاد بودن تا زندگی رو پیش ببرم نه اینکه از ترس خراب شدن و نابودی و بدتر شدن اوضاع کارهامو انجام بدم..
مىگفتى : شبت خوب جانِ من
بیشتر از خوب بودنِ شب
اندیشهى اینکه جانِ تو هستم
در من ریشه مىکرد و سبز می شد
اُزدمیر آصف
تیر ماهی لبریز از اتفاقات ناب برات آرزومندم ندای عزیز
ممنون مهربون
وای ندا فکر کن اگه همین جنگ درونی هم نبود اوضاع احوالمون بیشتر بهم می ریخت
بنظرم نگرانی بابت حتی فردا باعث شده بی انگیزه باشیم
انشاالله اتفاقات قشنگ قطاری برات رخ بده که همه این حس ها رو بشوره ببره
آره خب.. اگه این جنگه نبود من رو زمین پهن بودم کلا..
کاملا درست میگی همین نگرانیه هس و اینکه دچار روزمرگی شدیم..
مرررسی مررسی بابت انرژی های مثبتت که حتما به خودت هم میرسه
اخ منم که همینم
پاشو غذا بزار پگرنه بچه گشنه میمونه
پاشو برو دوش بگیر وگرنه ملت نیگا کله چربت میکنن
پاشو برو پیاده روی وگرنه سر هفته یک کیلو میاد روت
از این خرفا تا دلت بخواد منم میزنم
چرا همه کارا انقد سخت ب نظر میرسن