سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

کابوس

زندگیمون شبیه کابوس شده..

کی فکرشو میکردم جوونیم تو کرونا و جنگ بگذره؟ 

از اونجایی که گریه کردن توی جمع برام سخته بغضامو فروخوردم و حالا احساس سفتی توی گردنم دارم..

تقاص خون این بچه ها رو کی پس میده؟ 

من عرضه ی جنگیدن ندارم.. فقط دعا میکنم ‌براشون..

امروز هم روز مناسبی برای شروع ختم و چله هست.. به نیتشون یه ختم ‌برداشتم..

امیدوارم خدا رحمش بیاد..

اونقدر این موضوع پررنگه که بدبختیای دیگم یادم رفته..

میخوام درسمو تمرین کنم ولی تمرکز ندارم.. همش تو فکرمو استرس دارم که چی پیش میاد...




نیرو محرکه

من همیشه واسه شروع، آدم تنبل با ارده ای ضعیف بودم 

این روزا بی انگیزه هم شدم

دست و دلم به کاری نمیره

با اینکه یه عالمه کار نیمه تموم دارم

 یه عالمه استعداد

کلی انرژی

فقط یه نیرومحرکه لازم دارم 


بیرحمانه

تازه تونستم اینستا روباز کنم بعداز چند روز اونم با سگ شکن

همش ویدیو های که نوشته حاوی تصاویر آزار دهنده..

سوختم با دیدنشون سوختم..

چطور میتونن دست رو یه دختر بلند کنن که  برای گرفتن  حقش  ایستاده..

چطور شب راحت سر روی بالش میذارن.. پس کو عدالت خدا پس کو کارما

اشکهام بند نمیان....



خدایا کجایی پس؟

آستانه تحملم خیلی پایین اومده..

نشستم یه دل سیر گریه کردم.. بعد یادم افتاد که حتی دستمالم ندارم که باهاش دماغمو بگیرم بیشتر غصم شد..

وسایلمو تا حدودیشو آوردم خوابگاه بغلی.. مثل آواره هام..

اینجا هم هیشکی نیس همه رفتن خونه هاشون.. فضا دلگیره شدیدا..

همه جا دلگیره..

حال این روزای شهرم خوب نیس.

خبر فوت دختر و پسرای کم ‌سن و سال معترض رو میشنوم دلم آتیش میگیره. به کدوم گناه آخه؟ 

توی زمانی بدی گیر کردیم.

گرونی، ظلم، بی امکاناتی، بی پولی، تنهایی، آوارگی..

ای خدا داری ما رو میبینی دیگه؟ 

اینکه میگن صبر بیشتر کفریم ‌میکنه.

تا کِی دیگه....

بدبختی جدید

بدبختی جدید هم اینکه هم توی خوابگاه موش داریم هم محل کار.

یه جوری جیغ کشیدم که از یکی پشت در گفت چی شده؟

اوضاع لجن در لجنه.

جوونیم داره تو این کثافت خونه 

تو این بیداد و ظلم

تو این بی پولی میگذره

همه چیز غم انگیز و کثیفه

دلمون به چی خوش باشه