آستانه تحملم خیلی پایین اومده..
نشستم یه دل سیر گریه کردم.. بعد یادم افتاد که حتی دستمالم ندارم که باهاش دماغمو بگیرم بیشتر غصم شد..
وسایلمو تا حدودیشو آوردم خوابگاه بغلی.. مثل آواره هام..
اینجا هم هیشکی نیس همه رفتن خونه هاشون.. فضا دلگیره شدیدا..
همه جا دلگیره..
حال این روزای شهرم خوب نیس.
خبر فوت دختر و پسرای کم سن و سال معترض رو میشنوم دلم آتیش میگیره. به کدوم گناه آخه؟
توی زمانی بدی گیر کردیم.
گرونی، ظلم، بی امکاناتی، بی پولی، تنهایی، آوارگی..
ای خدا داری ما رو میبینی دیگه؟
اینکه میگن صبر بیشتر کفریم میکنه.
تا کِی دیگه....
الله مع الصابرین
مگه تا الان صیور نبودیم؟
دیگه چقدر باید صبر کنیم؟
چرا اینقدر شما دخترا راحت گریه میکنید؟!
مقاومت و ایستاگی آموز از پسران
کاسه ی صبرم لبریز شده.. دیگه تحمل ندارم..
گریه نکردن ایستادگی نیس.. بازداری هیجانی و احساسیه.. سرکوبه..
اگه حالت بده گریه کن.. بیخیال این حرفا ک مرد گریه نمیکنه
خدا چندساله فراموشمون کرده فریادرسی هم نداریم ازسال ۹۸ مصیبت پشت مصیبت
آره راستی راستی فراموشمون کرده