سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

منو ببر از اینجا

مدتیه تنگی نفس دارم..

شکلشو که به دکتر توضیح دادم گفت عصبیه، البته افسردگی خفیف هم باعثش میشه..

در مورد هر چی که بهش میگم میگه افسردگی خفیف داری و این توی ایران طبیعیه..

خودم حس افسردگی ندارم،  زیادم خوشحال و پر انرژی نیستم.. 

البته اگه افسرده باشم هم حق دارم..

چند روز دیگه ۳۰ سالگی تمام و وارد ۳۱ میشم.. محیط کارم دلخواه نیست و حتی امنیت شغلی ندارم، پرداختی ها هم سر وقت نیست، اتاق مستقل ندارم، خیلی کار روی سرم ریخته که نمیدونم به کدوم برسم، ماشین ندارم و همچنان سینگلم..

روز تولدم و یه روز قبل و بعدش مرخصی خواستم قبول کرد ولی قبلش منو با شیفتهای فشرده پاره کرد..

منم پانسیون بیمارستان موندم تا توی رفت و آمد به خونه پاره تر نشم..

توی پانسیون یه بحث مختصر اما همراه با قهر و بیمحلی با سلطان داشتم  سر اینکه وقتی میخواستم برم بیرون درو قفل نکردم چون عنتر خانوم داشت حاضرمیشد بره شیفت و فکر کردم نیازی نیست درو قفل کنم..

خیلی قدقد کرد.. قیافه شم خیلی شبیه مرغه و صداشم وقتی غرغر میکنه مثل صدای مرغه..

فکر کرده چون درو قفل نکردم الان یه مرد میاد داخل و بهش تجاوز میکنه..

به خدا اگه من مرد بودم و از شدت فشار جنسی در حال مرگ بودم حاضر نبودم به این دست بزنم.. این دیگه زیادی خودشو تحویل گرفته.. اینجا صدتا نگهبان و دوربین و .. هست .. ف و بقیه هم میگن هیچ وقت اینجا درو قفل نمیکنن.. 

خلاصه این از این..

الانم شبکارم و فردا به جای آف شبکاری شیفت صبحم! دستمریزاد مسئول! خوب ریدی تو شیفتهام..

خدایا چی میشه من برم آمریکا و قبلش تف کنم تو صورت اینا؟!

نه اصن تف هم نمیکنم.. واسشون دعای خیر میکنم.. فقط من برم آمریکا..

اگه برم افسردگی خفیفم خوب میشه والا..

تو ذهنم به برنده شدن لاتاری فکر میکردم.. ولی خب اونم برای پولداراس.. چون حداقل باید ۲۰ هزار دلار داشته باشی واسه رفتن و موندن تا اینکه کار پیدا کنی و به درآمد برسی..

کاش یه آمریکایی عاشقم میشد و  منو میبرد اونجا ..


+با هر کی حرف میزنم جیمی میاد در گوشم میگه اینم خوبه ها ! 

+کجاس اونی  که دیدنش حالمو خوب میکنه  ..؟!

+توی ریکاوری پیش ف ادای سلطانو درآوردم و خندیدیم .. رفتم بیرون .. یکی از مریضا به ف گفت اون دختره کجا رفت بگو بیاد روحیمون خوب میشه با حرکاتش! 

+فری و ف کات کردن و دوباره بهم برگشتن.. این اواخر زیادی شل کن سفت کن بازی درمیارن.. 







نظرات 4 + ارسال نظر
بانوی کویر دوشنبه 20 شهریور 1402 ساعت 09:29 https://banooyekavir.blogsky.com/

تولدت با یک روز تأخیر مباررررک شهریوری ناب
مرسی که به دنیا اومدی تا مهربونی بیشتر جاری بشه

مرررسی عزیز مهربونم

نسیم شنبه 18 شهریور 1402 ساعت 14:42

از ته قلبم آرزو میکنم بری آمریکا

وااای مرررسی

بانوی کویر پنج‌شنبه 16 شهریور 1402 ساعت 16:49 https://banooyekavir.blogsky.com/

من فکر می‌کنم
جاذبه‌ی تو از خاک نبوده
از آسمان بوده
از سیب نبوده
از دست‌‌هایت بوده
از خنده‌هایت
موهایت
و نگاه برهنه‌ات
که بر تنم می‌ریخت

«عباس معروفی»

ندا جان بنظرم واقعیت زندگی اغلبمون همین هست
زندگی که در سردرگمی و نارضایتی پیش می‌ره
از صمیم قلب برات اعجاز و آرامش تمنا دارم رفیق

ممنون رفیق جانم

یه مرد چهارشنبه 15 شهریور 1402 ساعت 23:55 http://Whiteshadow.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد