سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

فاز زیبایی

نمیذارن دو دیقه بشینم که از همه جا زنگ ‌میزنن که مریض بدرگ داریم..

منم یه گان نو سبز خوشرنگ که بهش عطر زده بودم پوشیدم .. خودمم مرتب و با آرایش ملیح.. 

خودم از مرتبی و قشنگیم کیف میکنم مریضا که جای خود دارن..

کلا امروز خیلی احساس زیبایی دارم.. فک کنم به خاطر فاز فولیکولاره.. تو این تایم پوستم معمولا روشنتر و شفافتر میشه.. چشمام گیراتر میشن..

در واقع برا همه ی خانما این اتفاق میفته..

قربون خداچه کارایی که نمیکنه.. واسه جذب بیشتر مرد به زن که منجر به تولید مثل میشه..

+ دوتا عن امشب تو بخش جراحی شیفتن زرت و زرت زنگ میزنن به من.. داشتم خیر سرم نطق میکردم دوباره زنگ زدن.. برم ببینم چه مرگشونه اه



قرار نبود چشمای من خیس بشه..

این اصلاح تغذیه برام جواب داده. غذاهای مضر مثل قند و شکر و کیک و شبرینی و نوشابه و فست فود نمیخورم.. سبزیحات و فیبر بیشتر میخورم،

روغن زیتون رو جایگزین کردم. نون سفید نمیخورم، برنج کمتر میخورم.

همش واسه کنترل پی سی او.. 

حس میکنم  داره کنترل میشه چون ریزش موهام  خیلی کم شده.

 یبوستم رفع شده..لاغرتر شدم..  و همون یه ذره شکمم آب شده. 

ولی یه کم نگرانم چون این روند کاهش وزنم ادامه داره.. 

نمیخوام بیشتر از این لاغر بشم. چون قبلشم لاغر بودم.. با همین ۳ کیلویی که کم کردم عالم و آدم بهم میگن داری چیکار میکنی با خودت ..

د میگه باید پروتئین بیشتری مصرف کنم..

اگه حقوق لعنتی رو بدن میرم پروتئین وی میخرم..

راستی امروز بعد از کلی وقت دوباره یوگا کردم.. بعد از تموم شدن تمرین، توی شاواسانا خوابم برد.. خوب بود.. برای یه ساعت تو لحظه زندگی کردم..

بیدار که شدم دوباره رفتم توی فکر.. همش اون لحظه برام یادآوری میشه که داشتم با اشتیاق حرف میزدم و نمیدونستم اون به چی فکر میکنه.. 

کاش میشد ذهن آدما رو خوند..

وقتی به این فکر میکنم که م و ف و د میدونستن و من نه ، آتیش میگیرم..

زیر دوش کلی گریه کردم. 

هنوزم نیاز به گریه دارم.

کاش یه جایی بود که کسی کاری بهم نداشت راحت بغضمو خالی میکردم..


+آهنگ قدیمی طلیسچی رو دانلود کردم به اسم قرار نبود ..قرار نبود هر چی قرار نیس بشه..








توهم

به قول جلال آل احمد ترجیح میدم حقیقتی آزارم بده تا اینکه دروغی آرومم کنه..

بالاخره حقیقت فاش شد. خوشحالم که فهمیدم. اونقدرام دردناک نبود ولی بازم ناراحتم که این مدت بقیه میدونستن و من نه.

در مورد چیزی که مربوط به زندگی منه..

چرا فکر میکنن به من از خودم دلسوزترن؟ 

اصلا کی گفته دلسوزی کنن؟ 

آخه اوضاع من اونقدرا بد نیست که کسی دلسوزی کنه..من از ترحم بیزارم..

ناراحت شدم ولی درس بزرگی گرفتم.. 

اینکه من تنهام و فقط خودمو دارم. با فکر خودم پیش میرم و به کسی تکیه نمیکنم.

اون اقاهه فرجام راست میگفت که انسان تنهاست و متوهم. 

گاهی توهم میزنه که تنها نیست .

سرخوشِ افسرده..

مانیاک دپرسیو شدم .. یه وقت سرخوشم  یه وقت دپرس.

غرق رویا میشم یادم میره دور و برم چه خبره سر خوش میشم...

 یه موزیک شاد میذارم ،میرقصم، پوستمو اسکراب میکنم، ماسک میزنم، دوش میگیرم، لباس خوشکل میپوشم ،عطر میزنم، موهامو فر میکنم ،رژ قرمز میزنم..

بعد یادم میاد چه خبره.. صدای اون پسر دانشجو توی گوشم میپیچه که میگه بچه ها کمک ! توی اینستا میچرخم.. چشمام پره اشک میشه و میگم خدایا داری میبینی؟ یه کاری کن.. 


+هیچ وقت فکرشو نمیکردم جوونیم این شکلی بگذره..گرونی، مریضی، جنگ، استرس.. من الان باید عشق و حال میکردم، باید بهترین لباسامو میپوشیدم میرفتم بیرون، سفر ، کنسرت، تئاتر، مهمونی و ..



+قطعه ی جدید اونقدررر احساسیه که بعد از شنیدنش تمام وجودم قلب شد.. استاد گفته آوازشم باید بخونم.. خیلی وقته آواز نخوندم ولی انقدر قشنگه که حاضرم روزی صدبار تمرینش کنم تا به بهترین شکل اجراش کنم.. یه روزی برای کسی که قلبمو تصاحب میکنه این قطعه رو میزنم و میخونم..

این روزا

خبر اینکه شهرمون تگزاس شده وای از دل تنگش. همون قضیه ی دردناک  گل به خودی.. همش به این فکر میکنم که با اینهمه جنایت چجوری شبا سرشونو روی بالش میذارن؟  

واقعا میترسم از خونه بیرون برم.

مخصوصا مسیر شلوغ آموزشگاه.

آخ تمرینم نکردم دوباره . نشستم پای قطعه ی جدید. ولی حسش نیس.جلسه ی قبلی هم تمرینم کم بود و جلوی استاد خجالت کشیدم. دیر هم رسیدم اونقدر با هول وارد آموزشگاه شدم که نزدیک بود برم تو صورت استاد گیتار که روش کراش دارم. چند ثانیه دوتایی مکث کردیم و من  رفتم. تو آینه دیدمش که برگشته سمتم و  رفتنمو نگاه میکنه. شاید حس خوبم بهش منتقل شده، نه؟ 


+این دفعه که از بیمارستان برمیگشتم با کوله و مقنعه و مانتوی سورمه ای ، راننده اسنپ گفت اینجا میای مدرسه؟ گفتم آره. گفت  مقصد خونه تونه؟ گفتم آره. گفت حتما مدرسه ی خیلی خوبیه که واسش تا اینجا میای. بازم گفتم آره :|| 


+حافظ جانِ جانانم میگه که بلا بگردد و کامِ هزار ساله برآید. خداکنه.