سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

کفگیر، ته دیگ

تصمیم گرفتم یه کار پر خرج واسه خودم بکنم که حالم خوب بشه.. 

حالم خیلی خوب شد ولی جیبم خالی شد .. اونقدری که میخواستم این ماه لیزر نرم ولی د میگه حیفه این همه سر وقت رفتی و حالا فاصله بیفته..

کادوی تولد د و ن رو هم باید بخرم.

به داداشم باید پول بدم. 

این بار فقط میتونم از کلاس یوگام بگذرم. و خودم چیزایی که بلدم تمرین کنم..

خدایی کارایی که من واسه خودم میکنم بعضی از این بچه پولدارام نمیکنن..

اونا فقط یه آیفون ۱۳ میگیرن دستشون و مهمونی و کافه و باغ..

ولی من باشگاه، کلاس موسیقی، لیزر گرونترین دستگاه، کارای زیبایی پوست و مو، بهترین محصولات مراقبتی و مکملا، تغذیه ی مناسب، رفت و آمدام که همه با اسنپ ، تفریح و رستوران ،خرج واسه دوستا و خانواده ، خرج واسه حفظ سلامتی ..

 بازم خوب میرسونم نه؟ 

+شت... قرعه کشی آذر و دی هم انجام دادن اسم من درنیومد.‌. من امیدم به این وام خونگیه بود.. به غلط کردم افتادم .. کاش شرکت نکرده بودم


طلسم

میدونی به چی فک میکنم؟ 

به اینکه تو این سه سال بعد از رد کردن شین تمام خواستگارام به نحوی ناپدید شدن!

حتی با اینکه اولش خیلی مشتاق و پیگیر بودن..

یه کم عجیبه..

حقیقتش خیلی تاثیر منفی تو روحیه م میذاره این قضیه..

میان با کلی ذوق بعد پیداشون نمیشه..

تا قبل از سال ۹۸ اصلا همچین چیزی پیش نمیومد.. همیشه خودم نه میگفتم.. 

نمیدونم چی شد که اینجوری شد..

انقدر این قضیه تکرار شد که هر بار یکی رو میبینم امیدی ندارم که به دیدار دوم برسه ..

مثلا همین ممد شماره مو داشت نمیتونست بهم پیام بده؟ باید از واسطه جواب میگرفت؟ 

ممکنه واسم دعا و طلسم گرفته باشن؟ شین رو میگم.. چون بعد از جواب منفی نفرین کردن و باهام بد شدن و اذیت و مزاحمت..

خواهرش که مثلا دوست من بود تو این فازا بود.. بعید نیس یه غلطی کرده باشه..


قهرم

دروغ چرا؟ حالم خوب نیست..

نه صرفا به خاطر ممد..

اون یه تلنگر بود تا این غم درونی خودشو نشون بده..

تو این چند روز تنها نقطه ی مثبت دیدن دخترکوچولوی ک بود که به شدت باهام اخت شد و وقتی رفتم پشت سرم گریه کرد..

دیشب آوردش تو دورهمی خدافظی با خ.

با اینکه حوصله ی جمع رو نداشتم رفتم. واسه خوشحالیه خ.

شام ساندویچ فلافل و حلیم و کشک و بادمجون گرفته بودن. سه غذای مزخرف .

طعم فلافل رو ترجیح میدادم ولی بعدش چه ها که با روده هام نمیکنه. اوف.

راستی برگشتم خوابگاه خودمون. دلم واسه بچه های اونورتنگ میشه.

ولی خب هیچ جای خونه ی خود آدم نمیشه . هر چند خوابگاهه ولی برام حکم خونه داره.

هم اتاقیامو دوست ندارم اصلا ولی سکوت اینجا رو دوست دارم.

میم دوس نداشتنی این مدت اینجا بوده.  توالتمون شبیه توالتای بین راهی شده. نمیدونم چرا اینقدر این بشر کثیف و چندشه.

دلم میخواست اینجا خالی میشد یه کم به حال خودم گریه میکردم.

چقدر صبوری کنم و هیچی درست نشه؟ تا کی؟ 

مکالماتم با خدا همش دعوایی شده. چرا یه کاری نمیکنه برام؟ 

قهرم . 




ممد برگرد

یه چیزی بگم؟ 

من ته دلم از پسره خوشم ‌اومده بود. 

اونم از حرفاش و نگاهش معلوم بود ازم خوشش اومده.

ولی اون مشخصا پیش سواد و موقعیت اجتماعی من کم آورده بود منم پیش موقعیت مالیش..

ولی من آخرش مثه بز رفتم اسنپ گرفتم و خدافظی و زرتی به واسطه مون گفتم جوابم منفیه.

خیلی پیش داوری کردم.. حتی توی پستای قبلی در موردش اغراق کردم. چون میخواستم رفتارمو توجیه کنم . میخواستم‌ بگم ‌الکی نه نگفتم.

نقطه ضعف کوفتیه من همین پوله . مردم آرزوشونه یه پسر پولدار بیاد سمتشون من اینجوری راحت میرینم بهشون! 

بعدم توجیهات الکی که شخصیتش چیپ بود و فلان.. 

من فقط زر میزنم..

من خودمو خیلی دست کم میگیرم..


قیافه ش از جلو چشمم کنار نمیره. 

هیچ وقت اینجوری نشده بودم 

عرررر



نیاز به تنهایی

وقتی حوصله ندارم بابا ازم میخواد براش شربت درست کنم، خواهرم میخواد یه چیزی توی گوشیش بهم نشون بده، مامانم هی سوالای تکراری میپرسه.. اگه جواب ندم هی میگن چته حرف بزن..

من فداشونم ..من قربونشون  ..

ولی حالا دوس دارم  کاری بهم نداشته باشن..

دوس دارم به حال خودم رها بشم.. بدون هیچ توضیحی..

این روزا به چیزایی فکرمیکنم که هیچ وقت نکردم..

نیاز دارم یه روزِ کامل تنها بمونم و گریه کنم..