سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

دوباره مریضی

چن روزیه که سرفه میکنم اولش جدی نگرفتم بعد که دیدم همش احساس سرما دارم و سرفه هام بیشتر شدن خودمو قرنطینه کردم..

من تازه از مریضیه قبلی ریکاوری شده بودم چرا باید دوباره مریض بشم؟

نشستم به حال خودم گریه کردم.. پی ام اسم هستم دیگه بدتر..

 نمیدونم تا روز یکشنبه اوکی میشم یا نه که برم سر کلاسم.. این عوضیام اگه بهشون بگم نمیتونم بیام میگن مشکل خودته تایمت میسوزه.. 

چه خریتی کردم دوباره ثبت نام کردم.. باید میذاشتم بعد از عید میرفتم..

منشی قبلی  نبودش.. همونی که روز آخر باهاش بحثم شده بود ..

نمیدونم اون روز نبودش یا کلا نیست..

استاد گیتاره عن رو هم دیدم.. من که کاریش ندارم نمیدونم این طرز نگاهش یعنی چی؟ مرتیکه پدر رندوم یه جوری نگام میکنه انگار پولشو ندادم..

+از تمرین قبلیم پای راستم بدجوری  گرفته خوبم نمیشه .. کلافه م..

+ واسه نزدی‌ک شدن به هدفم به قدم برداشتم.. امیدوارم دلسرد نشم



هر دم از این باغ بری میرسد..

به خدا اینجا جای زندگی نیست
نیست که نیست..
امشب دندون مامانم شکست و باید ایمپلنت بشه.. قبل از دلار ۶۰ تومنی هزینه ش ۷،۸ تومن بود.. الان رو نمیدونم..
از ناراحتی نتونست شام بخوره.. گفتم فکرشو نکن من هستم..
یعنی تا توی ذهنم برنامه ریزی میکنم و پولی کنار میذارم اتفاقی میفته که همه معادلات ذهنیمو بهم میریزه..
قرار بود تجهیزات کوهنوردی بخرم..
کفش و لباس و کوله و عصا و قمقمه
حدود ۷، ۸ تومنی میشد..
به ما تفریح و خوشی نیومده..
در واقع تو این مملکت به ما خوشی نیومده..
چرا من تو این خرابشده به دنیا اومدم؟
الف میگفت روی زبانت کار کن بریم با هم ..
دال میگفت تو که مدرکت تو این چند سال آزاد شده چرا موندی اینجا؟

 گفتم چون خرم

ولی باید این خریتو تمومش کنم..

میرم از اینجا

به خدا که میرم 

حواشی سفر

از قایق بیرون  اومدیم ..

پسرای قایق بغلی شوخی کردن ما هم شوخی رو جواب دادیم و خندیدیم و تموم شد..

سین رگ غیرتش باد کرد و وحشی شد..

گفت چرا سبک بازی درآوردین و آخرشم ‌یه فحش نثارمون‌ کرد..

خیلی ازش بدم‌ اومد ‌پسره ی پررو ..

ما اختیار خودمونو داریم..

خودش به عالم و آدم آمار داده و هزار غلط تو زندگیش کرده حالا واسه ما ادای آدم‌خوبا رو درمیاره ..

ما هم کاری نکردیم‌ واقعا..  کلا دو تا جمله به شوخی رد و بدل شد..

حرصم‌گرفته ازش یه جوری برخورد میکنه انگارما ازاوناشیم.. 

عن آقای پررو..

واقعا سفر بدون آقا بالا سر خیلی بهتره..

ف هم شد کاسه ی داغ تر از آش.. 

از رفتار دوتاشون ‌بدم ‌اومده ولی نمیخوام‌ سفر رو ب کام‌ خودم ‌زهر کنم..

فقط نوشتم که حرصم‌خالی بشه و دوباره به حالت عادیم ‌برگردم..





سفر

قراره بریم به اون سفری که خیلی وقت بود دلم میخواست..

فقط و فقط ساحل و آرامش..

با همون اکیپ‌ قبلی..

با این تفاوت که حالا ف و سین توی رابطه رفتن.. هفته ی پیش ولنتاین ف به سین اعتراف کرده که دوستش داره و خب استارت رابطه زده شد..

ف بینهایت خوشحاله و منم از خوشحالیش شادم..

ولی خب یه غم کوچولویی ته دلمه.. به خاطر اینکه حس میکنم تنهاتر شدم..

احتمالا ف رو خیلی کمتر ببینم .. و سین رو..

هر دوشون دوستای خوبم بودن و هستن ..

باهاشون از ته دل خندیدم و لحظات شادی گذروندم.. هر دوشونو دوس دارم و دلم ‌میخواد کنار هم خوش باشن..

منم باید یه یار درخور پیدا کنم دیگه.. تا سنم بالاتر نرفته و همه ی دوستام نرفتن پی زندگیشون ..

اگه همه دوستام مجرد میموندن ،شاید مشکلی با مجردی نداشتم ولی وقتی یار پیدا میکنن و ازم‌ دور میشن احساس خلاء میکنم..

بگذریم .. قراره برم حسابی ریلکس کنم..

خوش بگذرونم..

خدا کنه همه چی خوب پیش بره..