سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

آلزایمر زودرس

اخیرا هر جایی که میرم یه چیزی جا میذارم..

جالب اینجاست که میدونم دارم یه چیزی رو جا میذارم ولی نمیدونم چی رو ://

دیروز خرید کردم و یکی از خریدامو تو مغازه جا گذاشتم!

کلیدمو تو خونه، گوشیمو تو بیمارستان،

 لباس، غذا، کتاب، کارت پول.. هر روز یکی..

یه کم ‌نگران کننده س..

نکنه عوارض کروناس؟ یا واکسن؟ :// این روزا همه چیو به این دو تا نسبت میدن..

یادم افتاد به فیلمی که تو دوران دانشجویی دیدم.. evim senisin 

خانمه ۲۷ ساله بود.. اولش تو ظرف غذای شوهرش خورشتو یادش رفت، بعد یه چیزای کوچولو رو فراموش میکرد، بعد راه خونه رو ، بعد اطرافیانو..

آلزایمر گرفته بود.. آخرم به طرز غم انگیزی مرد..

چقدر واسه اون فیلم زار زدم..و تا مدتها میگفتم نکنه منم آلزایمر بگیرم تو جوونی..

+اپراتور لیزر باهام گرم تعریف بود .. وسطاش گفت هر کی بگه دوس پسر نداره معذرت میخواما ولی گوه میخوره.. آخه مگه میشههه..آروم گفتم ولی  یه تعداد کمی هستن که ندارن.. گفت آرررره یه تعداد کمی هستن  که صد در صد مریضن ..یه خنده ی زورکی کردم و گفتم آرررره..

+خدیجه خانم یکی رو بهم معرفی کرد و گفت مدیریت یه فروشگاه رو بر عهده داره.. فکر کردم شاید صاحب یکی از این فروشگاههای زنجیره ای هست که گفت نه  عینک  فروشی.. صاحب مغازه هم یه خانم دکتریه .. پسره اونجا فروشنده س..  چه عناوینی برا خودشون درست میکنن.. گفتم نه.. 




نظرات 4 + ارسال نظر
خانوم ف پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1402 ساعت 14:51 http://Khanomef.blogsky.com

خدمت مریم عارضم که فک نکن شوهر کنی هر شب بساط به راهه
نهایت برجی دو بار

نکته خوبی بود

خانوم ف پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1402 ساعت 10:28 http://Khanomef.blogsky.com

مگه موقع لیزر درد نداری که خانمه باهات حرف میزده ؟

نه تو شارژم دیگه ریشه ی چندانی نمونده..
و البته تحملم توی درد بالاس

مریم پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1402 ساعت 04:45

راست میگه دیگه. جقی میشه آدم مجرد. جق پشت جق.

اینم حرفیه

زنبق زرد چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 ساعت 18:56

پس منم مفتخرم بگم گوه خوردم

منم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد