سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

فصل جفتگیری

یه زنه هس تو بیمارستان ما.. مسئول یه قسمتیه که نقشش فقط فضولیه..

تا منو میبینه بعد از سلام میگه باید زودتر شوهر کنی‌‌.. 

این دفعه میگفت اگه یه پسر خوبیم پیدا شد ولی بیکار بود قبول کن.. تو که کار میکنی.. بعدم خدا کریمه.‌. مهم انسانیته.. 

احتمالا یکی از اُزگلای بیکار تو فک و فامیلشونو برام‌ در نظر گرفته..

وااای که چقدرررر از خواستگاری با واسطه بدم ‌میاد..

یکی دیگه از مسئولا هم اخیرا برام‌ یکیو در نظر گرفته از یزد! ازم کوچیکتره و قدشم کوتاهه..

خوبه که کلکسیون مواردی که من دوست ندارمو داره..

اصلا کسی که با شرایط اقتصادی الان بخواد ازدواج کنه مخش تاب داره.. یا شاید خیلی عاشقه.. یا مذهبیه تو کفه.. یا انقدر پولداره که نرخ تورم یه هیچ جاش نیس..

مث این دختره که رفت با یه پسر پولدار ازدواج کرد که همه خانواده ش خارجن.. اینام لابد میرن خارج..

ولی جدی اگه یکی پیدا شد که منو ببره اونور آب باهاش ازدواج میکنم..

چن سال پیش داشتم با یکی از خواستگارام  آشنا میشدم که فکر میکردم از بقیه شون سره.. تو اون محدوده ی زمانی هر چی خواستگار میومد رد میکردم .. حتی یکی از پسرای فامیل دور که ورزشکار بود و آلمان زندگی میکرد و شرایط خوبی داشت..

اونو که رد کردم این خارجیه رو هم از دست دادم..

امشب یهویی یادش افتادم..

اگه دوباره تصمیم میگرفت منو بگیره قبول میکردم..

آشنا که هست، پسر خوبیم هس..

منم به آرزوم ‌میرسم و از این خرابشده میرم..

هر چند دل کندن از خانواده بسیااار سخته.. ولی اینجا واقعا امیدی به آینده ندارم و حس میکنم جوونیم داره تباه میشه..


+ فردا نوبت دندونپزشکی دارم.. دکتر قبلی یه خرابکاری عظیم کرده و این یکی قراره تا حدی درستش کنه.. امیدوارم درست بشه..

+راسته که بهار فصل جفتگیریه.. ببین چقدر تاثیر داره که با وجود این بدبختی و بی پولی  کلی آدم دور و برم ازدواج کردن این روزا..








نظرات 1 + ارسال نظر
خانوم ف شنبه 9 اردیبهشت 1402 ساعت 22:50 http://Khanomef.blogsky.com

اه متنفرم از ابینایی که میگن چرا شوهر نمیکنی
داری پیر میشی ها
داره وقتش میگذره ها
خوب بمیرین دیگه
اه

منم ازشون متنفرم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد