قراره بریم به اون سفری که خیلی وقت بود دلم میخواست..
فقط و فقط ساحل و آرامش..
با همون اکیپ قبلی..
با این تفاوت که حالا ف و سین توی رابطه رفتن.. هفته ی پیش ولنتاین ف به سین اعتراف کرده که دوستش داره و خب استارت رابطه زده شد..
ف بینهایت خوشحاله و منم از خوشحالیش شادم..
ولی خب یه غم کوچولویی ته دلمه.. به خاطر اینکه حس میکنم تنهاتر شدم..
احتمالا ف رو خیلی کمتر ببینم .. و سین رو..
هر دوشون دوستای خوبم بودن و هستن ..
باهاشون از ته دل خندیدم و لحظات شادی گذروندم.. هر دوشونو دوس دارم و دلم میخواد کنار هم خوش باشن..
منم باید یه یار درخور پیدا کنم دیگه.. تا سنم بالاتر نرفته و همه ی دوستام نرفتن پی زندگیشون ..
اگه همه دوستام مجرد میموندن ،شاید مشکلی با مجردی نداشتم ولی وقتی یار پیدا میکنن و ازم دور میشن احساس خلاء میکنم..
بگذریم .. قراره برم حسابی ریلکس کنم..
خوش بگذرونم..
خدا کنه همه چی خوب پیش بره..
نگران نباش. چند سال که بگذره، از تب و تاب میفتن و همه حسرت آزادی مجردی رو میخورن و در به در دنبال دوست پایه مجرد میگردن
مطمئنم خیلیاشون آرزوشون بود الان مجرد بودن ولی این حرفای مفتو ب من میزنن
خوش بگذره مهربون
ممنونم
این یار ها همه موقتیه
دو روز بگذره سین میاد پیشت غیبت ف رو میکنه
فلان کارو کرد فلان کارو نمرد
مرده شور برده
آره روابط امروزی که اکثرا همینه..
ولی امیدوارم اینا اینجوری نشن