ف دیروز پیام داد که تو مریض نشدی؟
گفتم نه خدا رو شکر علائمی ندارم..
گفت من گلودرد دارم و صدام گرفته..
قشنگ بعد از صحبت با ف حس کردم گلوم یه جوریه و چند باری سرفه کردم..
خواهرم گفت داری تلقین میکنی به خودت.. چیزیت نیست..
خودمم همین فکرو کردم و بیخیالش شدم..
الان ولی از شدت گلودرد از خواب بیدار شدم ://
چه غلطی بکنم..
فردا که آفم..فوقش میگم دوشنبه هم آفم کنه یه کم بهتر بشم تا شیفت سه شنبه رو بیام..
قرار بود چهارشنبه هم جای ف بیام شیفت که اون بره سفر ولی فکر کنم قسمت نیست..
+حالاتم شبیه همون اومیکرون کوفتیه که پارسال گرفتمو بعدش تا مدتها ریزش مو داشتم..
+از مریض شدن نمیترسم.. از اینکه بقیه رو مریض کنم میترسم..
+جمعه که عمواینا خونمون بودن من دخترعموی کوچولوی شیرین زبونمو چندین بار بوسیدم و چلوندمش.. خدا کنه اون مریض نشه.. خیلی دوسش دارم
ایشالا که سریعا بهتر بشی
ممنون
اگر از همون مریضی باشه که اخیرا خیلی ها گرفتن باید بگم به فنا رفتی اونم ناجور
من یه ماه درگیرش بودم طفلک پسرمم همینطور
خوب نمیشه لامصب
ولی ایشالا برا تو همون سرماخوردگی سادست
به فنا رفتم.. خیلی داغونم..