آخر هفته ی خوبی بود..
با سین و ف رفتیم تفریح ..خیلی خوش گذشت..
ف میگفت خیلی وقت بود اینجوری نخندیده بودم..
منم همینطور..
و سین هم..
سین خیلی زحمت کشید.. آخرش به ف گفتم سین خیلی کار کرد، یعنی به اونم اندازه ما خوش گذشته؟ نکنه پیش خودش فکر کنه ما آویزونش بودیم و سوءاستفاده کردیم؟
ف گفت مطمئن باش به اونم خوش گذشته..
که آخر سر سین خیلی جدی گفت ممنونم بابت همراهیتون.. برای ساعاتی از حال و هوای مشکلات و غم رها شدم و بهم خوش گذشت..
هنوز با دیدن عکسها و فیلمها و یادآوری لحظاتی که گذشت خندم میگیره..
با همه ی تفریحاتی که تا حالا داشتم متفاوت بود.. دوست دارم تکرار بشه..
+از یه ارگان خاص بهم زنگزدن بابت پاره ای از توضیحات.. از شدت استرس معده م دردگرفت.. خدا رحم کنه
انشالله چیز مهمی نباشه
خداکنه