سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سفربی سفر

شبکاری مزخرفی بود.

 ف صبح اومد و گفت سفر کنسل شد.. حالم گرفته تر شد.

برگشتم  و با وجود خستگی نتونستم بخوابم ..

یوگا کردم و ساز زدم  و حالا منفعل نشستم ..

تو سرم یه عالمه فکره..

به زندگیم فکر میکنم.. به  جوونیم که بی هیچ لذت و تجربه ی جذابی داره میگذره..

نه عشقی، نه پولی، نه سفری، نه لذتی..

مثلا قرار بود بریم سفر که حال و هوامون عوض بشه.. حالا که کنسل شد بیشتر حالم گرفته شد..

دوس دارم  به حال خودم گریه کنم




نظرات 4 + ارسال نظر
خانوم ف یکشنبه 4 دی 1401 ساعت 22:58 http://Khanomef.blogsky.com

چقد کامنت He رو دوس داشتم
کثافت کاری کنید
دمت گرم he جون‌ کلی خندیدم بعد چند روز

آره قشنگ گفته
کاش میشد

He یکشنبه 4 دی 1401 ساعت 18:02

به نظر همینجوری فقط درس خوندید و کار کردید و تجربه نزیسته تون سر به فلک می‌کشه. پیشنهاد منم اینه ی آدم قابل اعتماد پیدا کنید ی کم کثافت کاری کنید باهم.

آره درسته..
آدم‌ قابل اعتماد پیدا نمیشه

روشنا یکشنبه 4 دی 1401 ساعت 12:48 https://varicose-clinic.com/

همین که ساز میزنی از خیلی ها جلوتری

نه بابا اینجورام نیس

یک مرد یکشنبه 4 دی 1401 ساعت 12:44 http://Whiteshadow.blogsky.com

ناراحت شدم

:(((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد