سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

صبح میشه این شب؟

یه لحظه یادم افتاد به اون زمانایی که اس ام اس انگلیسی نمیفرستادیم چون هزینه ش بیشتر بود 

یه بارم وقتی یه بحث اس ام اسی داشتم با پسری که خیلی دوستم داشت شارژم تموم شد و سیل پیامهای اون جاری بود و آخرش به این ختم شد که خوش به حالت راحت خوابیدی ولی من از فکرت تا صبح بیدارم. و من خیره به گوشی و توی فکر. فرداش هم بهش نگفتم که شارژ نداشتم. چون براش تعریف نشده بود. بچه پولدار بود. منم دوست نداشتم پیشش کم بیارم و همیشه ظاهرو حفظ میکردم.

من از بچگی به خاطر خانواده ی پرجمعیتی که داشتم قناعت رو یاد گرفته بودم. 

البته بعد از شاغل شدنم همه چی خیلی بهتر شد تا اینکه قیمتا صد برابر شد و حقوق من درصد کمی بهش اضافه شد..

اابته هنوزم وضعم از خیلیا بهتره. کسایی رو میشناسم که دو شیفت دارن کار میکنن واسه ۳ و نیم! 

+مانتو و شلوار خوشکلی که خودهرم چند وقت پیش دست به کار دوختنش بود آماده شده ولی دل و دماغ پوشیدنش رو ندارم. بپوشم کجا برم؟ کجای این شهر غم ‌گرفته؟

+اطراف شهر رفتیم تا حال و هوامون عوض بشه. روسری هامونو درآورده بودیم. یه خانم مهربون رد شد و گفت بینهایت زیبایید.. آدمهای دیگه هم با محبت بهمون نگاه میکردن. این حوادث اخیر دید مردم رو خیلی عوض کرده.


+خدیجه خانم تا منو شوهر نده ول کن نیست. قرار گذاشته با یه تفر بریم همو ببینیم. با وجود احساس خلا عاطفی که دارم حس رفتن سر قرار رو ندارم.

+صبح میشه این شب؟ 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد