سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

سرگذشت من

آنچه بر من گذشت و میگذرد..

دیشب با ف بیرون بودیم..

شال سرم نبود .. یهو چن تا  از این نیروهای اmنیتی دیدم که مسلh  وایساده  بودن.. هول کردم خواستم شالمو سر کنم که گفت نترس نتررررس راحت باش..

بعد سین اومد دنبالمون که یه دوری بزنیم و شام و ..

صداش گرفته بود، گلو درد داشت، سرفه میکرد.. 

به ف گفتم چه غلطی کردیم سوار شدیم مریضمون نکنه.. گفت نه بابا این یه ماهه اینجوریه..

ولی وقتی برگشتیم دوتامون ترسیده بودیم.. آب نمک غرغره کردیم و ویتامین سی و زینک و دی و هر چی بود خوردیم..

تازه واسه فردام قرار تفریح گذاشتن اطراف شهر..

دوست دارم برمااا ولی از مریضی و رانندگی سین یه کمی میترسم..

امیدوارم به خیر و خوشی بگذره..


+ الان ط یه جوری جلوم آروق زد که نزدیک بود بالا بیارم ..  میم و س هم همینطورن..خیلی حرکت چیپ و حال بهم زنیه.. اگه یکی جلوم بگوزه کمتر چندشم‌ میشه تا آروق ..

نظرات 3 + ارسال نظر
. پنج‌شنبه 22 دی 1401 ساعت 22:44

اینا اول میگن راحت باش و بعدش €)

اوهوم

یک مرد پنج‌شنبه 22 دی 1401 ساعت 00:12 http://Whiteshadow.blogsky.com

س هستم
از بقیه حروف الفبا چه خبر

فعلا سین و ف بقیه نیستن

خانوم ف چهارشنبه 21 دی 1401 ساعت 21:59 http://Khanomef.blogsky.com

اوووپس
عاروق خیلی بده اه
من همیشه با همسر این مشگل و دارم
حرکت عمله واریه
دیگه کمتر به شال و بی حجابی گیر میدن

خییییلی حاا بهم‌زنه..
آره کمتر گیر میدن انگار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد